جواب معرکه
ممنون میشم معرکه بدی:))))
در یکی از بوستانهای زیبا و پراز گلهای رنگارنگ، یک پسر جوانی به نام علی زندگی میکرد. او هر روز در بوستان قدم میزد و از زیباییهای طبیعت لذت میبرد. علی عاشق گلها بود و همیشه سعی میکرد به آنها مراقبت کند.
یک روز، علی در بوستان یک بذر کوچک پیدا کرد. او تصمیم گرفت آن را در زمین بکارد و به آن مراقبت کند. با آبیاری منظم و ارائه نور و حرارت مناسب، بذر کوچک به زودی شروع به رشد کرد. علی با شوق و هیجان، هر روز به بوستان میآمد و رشد و تغییراتی که بذر تجربه میکرد را مشاهده میکرد.
گذشت زمان و بذر به یک گیاه کوچک تبدیل شد. علی با افتخار به دیگران نشان میداد که او این گیاه را از بذری کوچک به رشد و شکوفایی رسانده است. او با اهتمام به گیاه، آن را آبیاری میکرد و از آن مراقبت میکرد.
با گذشت زمان، گیاه به یک درخت بزرگ و زیبا تبدیل شد. بوستان با حضور این درخت بزرگ، زیباتر از همیشه شد. علی با خوشحالی به درخت نگاه میکرد و از رشد و شکوفایی آن لذت میبرد. او به دیگران میگفت که این درخت نتیجه عشق و اهتمام او به گیاهی کوچک بود.
این حکایت نشان میدهد که با اهتمام و مراقبت، چیزهای کوچک میتوانند به چیزهای بزرگ و زیبا تبدیل شوند. همچنین، عشق و اهتمام به طبیعت و گیاهان میتواند به ما آرامش و خوشبختی بیشتری بدهد.